منوی دسته بندی

گلستان سعدی باب هشتم: در آداب صحبت، قسمت دوم

گلستان سعدی باب هشتم در آداب صحبت: گلستان سعدی گنجینه ارزشمندی از مطالب اخلاقی، تربیتی و عرفانی است که در قالب حکایت های زیبا در هشت باب به نظم و نثر نگاشته شده است. باب هشتم گلستان سعدی، آخرین بخش از این کتاب گرانقدر، با عنوان آداب صحبت یا همنشینی، تفاوتی با باب های دیگر دارد. از این جهت که این باب، حاوی پندها و جمله های قصار نویسنده است و خواننده را به شناخت عمیق انسان، بدون توجه به ظاهر وی، همزیستی درست با دوست و دشمن، رفتار متناسب با شخصیت های متفاوت جامعه و… فرا می خواند.

هشت باب گلستان سعدی به زبان ساده

ستیز با بزرگان

هر که با بزرگان ستیزد، خونِ خود ریزد.

خویشتن را بزرگ پنداری

راست گفتند: یک دو بیند لوچ

زود بینی شکسته پیشانی

تو که بازی کنی بسر با قوچ

معنی کلمات

ستیزه کردن: جنگ کردن
لوچ: دوبین

معنی شعر

راست گفتند یک دو بیند لوچ: درست گفتند که انسان دوبین، یکی را دو تا می بیند.
بازی کنی بسر: شاخ به شاخ شدن
قوچ: گوسفند نر

خواندنی: باب اول گلستان سعدی در سیرت پادشاهان

بی هنران و هنرمند

بی هنران، هنرمند را نتوانند که ببینند، همچنان که سگانِ بازاری سگ صید را مشغله بر آرند و پیش آمدن نیارند، یعنی سفله چون به هنر با کسی بر نیاید به خبثش در پوستین افتد.

کند هر آینه غیبت حسودِ کوته دست

که در مقابله گنگش بود زبان مقال

معنی کلمات

سگانِ بازاری: سگان ولگرد
سگ صید: سگ شکاری
مشغله برآرند: هیاهو کنند.
نیارند: جرات نمی کنند.
سفله چون به هنر…: فرومایه چون در فضل و دانش نمی تواند برابری کند، با بدطینتی بدگویی می کند.
مقال: گفتگو

معنی شعر

چون حسود در روبرو ناتوان و لال است، در پشت سر بدگویی می کند.

اسیرِ بندِ شکم

گر جور شکم نیستی هیچ مرغی در دامِ صیّاد نیفتادی بلکه صیّاد خود دام ننهادی. حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سدِّ رَمَق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق [بکنند] امّا قلندران چندان بخورند که در معده جای نفس نمانَد و بر سفره ی روزی کس.

اسیرِ بندِ شکم را دو شب نگیرد خواب

شبی ز معده ی سنگی، شبی ز دلتنگی

معنی کلمات

گر جور شکم نیستی: اگر فشار گرسنگی نبود.
عابد: عبادت کننده
زاهد: پرهیزگار
سدِّ رَمَق: حفظ نیم جان
طبق برگیرند: ظرف غذا را بردارند.
قلندران: درویش نمای بی بند و بار
سنگی: سنگین
دلتنگی: غم نداشتن غذا

جوهر بر خَلاب، غبار بر فلک

جوهر اگر در خَلاب افتد همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد همان خسیس است. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نا مستعد، ضایع. خاکستر نَسَبی عالی دارد که آتش جوهر علوی است ولیکن چون به نفسِ خود هنری ندارد با خاک برابرست و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.

چو کنعان را طبیعت بی هنر بود

پیمبر زادگی قدرش نیفزود

هنر بنمای اگر داری نه گوهر

گل از خارست و ابراهیم از آزر

معنی کلمات

جوهر اگر در خَلاب افتد همچنان نفیس است: اگر گوهر در لجن هم بیفتد از ارزشش کم نمی شود.

غبار اگر به فلک رسد همان خسیس است: غبار اگر به آسمان برسد همچنان فرومایه است.
استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد، ضایع: استعداد بدون پرورش حیف می شود و تربیت ناشایسته، بیهوده است.
جوهر علوی: گوهر عالم ملکوتی
به نفسِ خود: به خودی خود
کنعان: پسر حضرت نوح (ع)

معنی شعر:

اگر هنری داری نشان بده، چنانچه گُل از خار پدید آمده و ابراهیم پیامبر از آزر بت پرست.

جدال سعدی با مدعی، بیانی در توانگری و درویشی

مُشک آن است که ببوید

مُشک آن است که خود ببوید نه آن که عطّار بگوید؛ دانا چو طبله ی عطّارست خاموش و هنر نمای و نادان چو طبل غازی بلند آواز و میان تهی.

عالِم اندر میان جاهل را                  
مثلی گفته اند صدّیقان 
شاهدی در میان کوران است       
مُصحَفی در سرای زندیقان

معنی کلمات

مُشک: ماده خوشبو
طبله ی عطّار: صندوقچه ی عطار
طبل غازی: طبل جنگجویان
صدّیقان: راستگویان
عالِم: دانشمند
مُصحَف: قران مجید
زندیق: بی دین

نیازردنِ دوست

دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.

سنگی به چند سال شود لعل پاره ای        
زنهار تا به یک نَفَسش نشکنی به سنگ

معنی کلمات

فرا چنگ آرند: به دست آرند
لعل پاره ای: قطعه ای لعل یا سنگ پربها
زنهار: مبادا

معصیت علما

معصیت از هر که در وجود آید ناپسندیده است و از علما ناخوب تر که عِلم سلاحِ جنگ شیطان است و خداوندِ سِلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیشتر بَرد.

عامِ نادانِ پریشان روزگار

بِه زِ دانشمندِ نا پرهیزگار

کان به نابینایی از راه اوفتاد

وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد

معنی کلمات

معصیت: گناه
سلاحِ جنگ شیطان: سلاح جنگ با شیطان
خداوند سلاح: صاحب سلاح

باب چهارم گلستان سعدی در فواید خاموشی

حسود

حسود از نعمتِ حق بخیل است و بنده ی بی گناه را دشمن دارد.

مَردَکی خشک مغز را دیدم            
رفته در پوستینِ صاحبِ جاه 
گفتم: ای خواجه، گر تو بدبختی      
مردمِ نیک بخت را چه گناه؟

الا تا نخواهی بلا بر حسود

که آن بخت برگشته خود در بلاست

چه حاجت که با وی کنی دشمنی

که وی را چنان دشمن اندر قفاست

معنی کلمات

نعمتِ حق: نعمت خدا دادی
بخیل: حسود
خشک مغز: نادان

قفا: پشت، دنبال

معنی شعر

رفته در پوستینِ صاحبِ جاه: از صاحب مقام بدگویی می کند.

باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان

عالِمِ بی عمل

یکی را گفتند: عالِم بی عمل به چه مانَد ؟ گفت: به زنبور بی عسل.

زنبورَ درشت بی مروّت را گوی

باری، چو عسل نمی دهی نیش مزن

باب سوم گلستان سعدی در فضیلت قناعت

مرد بی مروّت و عابد با طمع

مرد بی مروّت زن است و عابدِ با طمع رهزن.

ای به ناموس کرده جامه سفید        
بهرِ پندارِ خلق و جامه سیاه 
دست کوتاه باید از دنیا                   
آستین خوه دراز و خوه کوتاه

معنی کلمات

عابد: عبادت کننده
باطمع: طمعکار
رهزن: راهزن، دزد

خوه: خواه

معنی شعر

ای عابد گنهکار، تو برای فریب مردم جامه ی سفید پوشیده ای. دست از طمع بردار، ظاهر سازی بی حاصل است.

باب پنجم گلستان سعدی در عشق و جوانی

دو کس را حسرت از دل نرود

دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گِل برنیاید: تاجرِ کشتی شکسته و وارثِ با قلندریان نشسته.

پیشِ درویشان بوَد خونت مُباح          
گر نباشد در میان مالت سبیل
یا مرو با یارِ ازرق پیرهن                    
یا بکِش بر خان و مان انگشت نیل
دوستی با پیلبانان یا مکن                 
یا طلب کن خانه ای در خورد پیل

معنی کلمات

حسرت: پشیمانی
پای تغابن از گِل برنیاید:
قلندر: در اینجا درویش نمای بی بند و بار
ازرق پیرهن: درویش نما

معنی شعر

1- اگر مالت رایگان در اختیار درویشان نباشد، ریختن خونت حلال می شود.
2- یا با درویشان همنشینی نکن، یا از مال و اهل خانه چشم بپوش.
3- همانطور که با فیل بانان دوستی می کنی، باید خانه ای مناسب فیل داشته باشی.

باب ششم گلستان سعدی در ضعف و پیری

دریافت فایل کامل باب هشتم

شما می توانید برای مطالعه کامل باب هشتم گلستان سعدی پس از پرداخت مبلغ به صورت کارت به کارت و پُر کردن فرم زیر، فایل مورد نظر را از طریق ایمیل دریافت کنید.

به دلیل طولانی بودن این باب ما آن را به بخش های مختلف تقسیم کردیم:

بخش اول – کد مقاله 81

بخش دوم- کد مقاله 82

بخش سوم – کد مقاله 83

  • اندک اندک خیلی شود
  • حِلم نابجای
  • جان در حمایتِ یک دَم
  • شیطان در برابر مخلصان
  • هر که در زندگی نانش نخورند
  • درویش ضعیف حال در خشکسالی
  • دو چیز محال عقل است
  • جهد رزق

بخش چهارم – کد مقاله 84

  • نانهاده و نهاده
  • صیّاد و ماهی
  • توانگرِ فاسق، درویشِ صالح
  • شدّتِ نیکان، دولت بَدان
  • تلمیذِ بی ارادت
  • مراد از نزول قرآن
  • خلعت سلطان و جامه خُلقان
  • از لوازم صحبت
  • حلم شتر
  • ریشی درون جامه داشتم
  • نفس پرور بی هنر
  • ارادتِ بی چون

بخش پنجم – کد مقاله 85

  • قهر و لطف خدا
  • تأدیب دنیا
  • سعادت به زور بازو نیست
  • گدایِ نیک انجام، پادشاهِ بد فرجام.
  • خداوند تعالی، همسایه
  • زر از معدن و از دستِ بخیل
  • عاقل در وقت مخالفت و صلح
  • خواست مُقامر (قمارباز)
  • مناجات درویش
  • دست راست و دست چپ
  • نصیحت پادشاهان گفتن
  • شاه، شحنه، قاضی
  • قاضی و شیرینی
  • قحبه ی پیر
  • دو کس مُردند و تحسّر بردند

قیمت هر مقاله: 5 هزار تومان

شماره کارت: 6280231425253613 به نام لاله مهری یاری، بانک مسکن

دریافت فایل کامل برای عزیزان خارج از کشور

عزیزان خارج از کشور می توانید فایل های کامل را پس از پرداخت از طریق PayPal و پر کردن فرم زیر بصورت ایمیل دریافت کنید.

این حکایت را به دو بخش تقسیم کردیم:

Part 1- Article Number: 73

Part 2- Article Number: 74

Price Per Article: 2.50 USD

Email: nmehryari@icloud.com

در صورت داشتن هرگونه سئوال می توانید به آدرس: support@poopaktravel.com ایمیل ارسال کنید.

گل باغ گلستان بوستان

باز نشر مطالب سایت پوپک تراول تنها با ذکر نام سایت /https://poopaktravel.com مجاز می باشد.


نویسنده این مقاله: گلستان سعدی باب هشتم

خانم هما آقاجعفری، کارشناس ارشد ادبیات فارسی

منبع: گلستان سعدی باب هشتم

کتاب گلستان سعدی به تصحیح و توضیح استادغلامحسین یوسفی

‫2 نظر

  • اکرم گفت:

    عرض سلام
    سپاس از انتشار مطالب آموزنده و مفید با ذکر معنی.
    خدا حفظتان کناد.
    با احترام

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *