منوی دسته بندی

باب چهارم گلستان سعدی : در فواید خاموشی، به زبان ساده

باب چهارم گلستان سعدی دارای حکایت های زیبا و نکته بینانه در فواید خاموشی است که ما کوشیده ایم گزیده ای از این باب را به زبان ساده و با معنی کلمات برای شما بازگو کنیم.

کتاب گلستان سعدی دارای نثری آهنگین و آمیخته به نظم است که در هشت باب به زبانی ساده و شیوا نوشته شده است که عبارتنند از:

«سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فواید خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تاثیر تربیت» و باب هشتم در «آداب صحبت».

مطلب خواندنی: جدال سعدی با مدعی

«بازرگان خسارت دیده»

بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت: باید که این سخن با هیچ کس در میان ننهی. گفت: ای پدر، فرمان تو راست ولیکن می خواهم که بدانم در این چه مصلحت است؟ گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه، و دیگر شماتت همسایه.

مگوی اندُهِ خویش با دشمنان                
که لا حول گویند شادی کنان

معنی کلمات:

خسارت افتاد: زیان رسید
فرمان تو راست: دستور از توست، حُکم حُکم توست.
نقصان مایه: کاهش سرمایه
شماتت: سرزنش
لا حَولَ وَ لا قُوَة اِلا بِاللهِ العلیِ العَظیم: نیست نیرو و قوتی مگر خدای بلند قدرِ والا مرتبه. مقصود آنست دشمنان به ظاهر از این مصیبت اظهار تعجب و نیز دلسوزی می کنند و در باطن شادند.

«سخن گفتن در میان سخن دیگری»

یکی از حکما را شنیدم که می گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکند مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان تمام ناگفته، سخن آغاز کند.

سخن را سرست، ای خداوند و بن                     
مـیاور سخـن در میان سخـن

خـداوندِ تـدبیـر و فرهنگ و هوش                    
نگوید سخن، تا نبیند خموش 

معنی کلمات:

حکما: جمع حکیم
همچنان: هنوز
خداوند تدبیر و فرهنگ: صاحب نظر با ادب
تا نبیند خموش: تا گوینده و حاضران خاموش نشوند.

«خطیب ناخوش آواز»

خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فریاد بی فایده داشتی. گفتی: َنعیبِ غُرابُ البَین در پرده ی الحان اوست یا آیت انَ اَنکَرَ الصوات در شأن او.

اذانَهقَ الخطیبُ آَبوالفَوارِس                 
لهُ شَغَب یَهُدُ اَصطخرَ فارِس

مردم قریه به علت جاهی که داشت َبَلیتَش می کشیدند و اذیتش مصلحت نمی دیدند؛ تا یکی از خطبای آن بوم که پنهان با وی عداوتی داشت باری به پرسیدن رفتش. گفت: تو را خوابی دیده ام، خیر باد! گفت: چه دیده ای؟ گفت: چنان دیدمی که تو را آوازی خوش بودی و خلق از نفست در آسایش بودندی. گفت: این چه مبارک خواب است که دیدی که مرا بر عیب خود واقف کردی. معلوم شد که آوازِ نا خوش دارم و خلق از نَفَسم در رنجند؛ توبه کردم که از این پس خطبه نخوانم مگر به آهستگی.

از صحـبـت دوستی به رنجـم                 
کاخلاق بَدَم حَسَن نماید

عــیــبــم هـنـر و کـمـال  بـیـنـد                 
خارم گل و یاسمن نماید

کو دشمن شوخ چشمِ ناباک                 
تا عیبِ مرا به من نماید

معنی کلمات: باب چهارم گلستان سعدی

خطیب: خطبه خوان.
کریه الصوت: بد صدا، ناخوش آواز
پنداشتی: می پنداشت
نَعیب: بانگ کلاغ و زاغ
غُرابُ البَین: زاغ فراق و جدایی. عرب ها دیدار و فغان زاغ را شوم و خبر از جدایی خویشان و دوستان می پنداشتند و به آن فال بد می زدند.
پرده ی الحان: آهنگ آوازها. «پرده» از اصطلاحات موسیقی است و الحان جمع لحن است.
اِنَ اَنکَر …: قسمتی از آیه ی 19، سوره ی لقمان : اِنَ اَنکَرَ الصواتِ لَصَوتُ الحَمیرِ: همانا ناخوش ترین آوازها، آواز خر است. در این آیه فرود آوردن صدا در هنگام سخن گفتن دستور داده شده است.
در شأنِ او: در باره ی کار و احوال او.
اِذا نَهَقَ…: هر گاه خطیب ابوالفوارس بانگِ خرانه برآورد او را خروش و غوغایی است که شهر استخر را از شدت صوت خویش ویران میکند.
جاه: مقام
بَلیت: بلیه، بلا، سختی، آزار
می کشیدند: کشیدن، تحمل کردن.
خطبا: جمع خطیب، خطبه خوان
بوم: سرزمین، ناحیه
عداوت: دشمنی
باری: یک بار
پرسیدن: احوال پرسی.
چنان دیدمی: چنان دیدم.
واقف: آگاه
صحبت: همنشینی، مصاحبت، معاشرت
به رنجم: در رنجم، رنج می کشم.
حَسَن نماید: نیکو و زیبا نشان دهد.
شوخ چشم: گستاخ
ناباک: بی ترس و بی پروا.

مقاله خواندنی: فردوسی شاعر پارسی گوی خراسان

«مؤذنی در مسجد سنجار» باب چهارم گلستان سعدی

یکی در مسجد سِنجار به تَطَوُع بانگ نماز گفتی به ادائی که مُستَمِعان از او نفرت گرفتندی و صاحب مسجد امیری بود عادل، نیکو سیرت، نمی خواستش که دل آزرده شود. گفت: ای جوانمرد، این مسجد را مؤذنانند قدیم، هر یکی را پنج دینار می دهم، تو را ده دینار بدهم تا جایی دیگر رو. بر این سخن اتفاق افتاد و برفت. بعد از مدتی به گذری پیش امیر باز آمد و گفت: ای امیر بر من حیف کردی که به ده دینارم از آن بقعه روان کردی که اینجا که رفته ام بیست دینارم می دهند که جایی دیگر روم و قبول نمی کنم. امیر بخندید و گفت: زینهار تا نستانی که به پنجاه دینار راضی گردند.

به تیشه کس نخراشد ز رویِ خارا گِل                 
چنانکه بانگ درشتِ تو می خراشد دل 

معنی کلمات: باب چهارم گلستان سعدی

سِنجار: شهری از ناحیه موصل در کشور عراق
تَطَوُع: به جای آوردن آنچه بر شخص فرض و واجب نباشد. به قصد قربت و طاعت انجام دادن.
بانگ نماز: اذان.
گفتی: می گفت.
ادا: بیان کردن، گزاردن.
مُستَمِع: شنونده.
نیکو سیرت: خوب رفتار
مؤذن: اذان گو.
دینار: پول و سکه ای از جنس طلا.
اتفاق افتاد: موافقت شد.
گذر: گذرگاه.
حیف کردی: ستم کردی.
بقعه: سرا، خانه، خانقاه.
زینهار: آگاه باش
خارا: سنگ سخت.

دریافت فایل کامل باب چهارم گلستان سعدی

شما می توانید برای مطالعه حکایت های بیشتر از این باب پس از پرداخت مبلغ به صورت کارت به کارت و پُر کردن فرم زیر فایل مورد نظر را از طریق ایمیل دریافت کنید.

کد مقاله: 41

قیمت مقاله: 5 هزار تومان

شماره کارت: 6280231425253613 به نام لاله مهری یاری، بانک مسکن

دریافت فایل کامل برای عزیزان خارج از کشور

عزیزان خارج از کشور می توانید فایل های کامل را پس از پرداخت از طریق PayPal و پر کردن فرم زیر بصورت ایمیل دریافت کنید.

Article Number: 41

Price Per Article: 2.50 USD

Email: nmehryari@icloud.com

در صورت داشتن هرگونه سئوال می توانید به آدرس: support@poopaktravel.com ایمیل ارسال کنید.

باز نشر مطالب سایت پوپک تراول تنها با ذکر نام سایت /https://poopaktravel.com مجاز می باشد.

برای دیدن مقاله سفر از دیدگاه سعدی کلیک کنید.


نویسنده مقاله: باب چهارم گلستان سعدی

خانم هما آقاجعفری، کارشناس ارشد ادبیات فارسی

منبع: باب چهارم گلستان سعدی

کتاب گلستان سعدی به تصحیح و توضیح استاد غلامحسین یوسفی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *