منوی دسته بندی

باب هفتم گلستان سعدی: در تأثیر تربیت، به زبان ساده و با معنی کلمات

باب هفتم گلستان سعدی در تأثیر تربیت است که دارای حکایات زیبا در مورد آموزش و تربیت صحیح فرزندان و تأثیر آن در زندگی هر فرد است. گزیده ای از این حکایات را به زبان ساده و همراه با معنی برای خوانندگان علاقمند آورده ایم.

گلستان سعدی در چند باب نوشته شده است؟

کتاب گلستان شیخ اجل سعدی شیرازی، شاعر و نویسنده نامدار ایرانی، یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین شاهکارهای ادب پارسی می باشد، که قرنهاست مورد پسند قشرهای مختلف جامعه قرار گرفته است. گلستان سعدی دارای نثری آهنگین، موزون و آمیخته به نظم است. نویسنده با زبانی ساده و شیوا آن را به رشته تحریر درآورده که شامل هشت باب است:

«سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فواید خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تاثیر تربیت»، «آداب صحبت». هر باب دارای حکایت های کوتاه و گاه بلند است. حکایت هایی شیرین که با پند و اندرزهای اخلاقی همراه است. شاعر، در برخی از داستان ها تجربه های عمر پربار و خاطرات سفرهای سی ساله خویش را بیان می کند که بر جذابیت آن می افزاید.

مطلب جالب و پرطرفدار: جدال سعدی با مدعی

«پسر کودن»

یکی را از وزرا پسری کودن بود؛ پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مر این را تربیتی می کن، مگر عاقل شود. روزگاری تعلیم کرد و مؤثر نبود. پیش پدر کس فرستاد که این عاقل نمی شود و مرا دیوانه کرد.

1- چون بوَد اصلِ گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد

2- هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنی را که بد گوهر باشد

3- سگ به دریایِ هفت گانه بشوی
که چو تر شد پلیدتر باشد

4- خرِ عیسی گَرَش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد

معنی کلمات:

مر این را: «مر» حرفی است که بر سر مفعول می آمد و تاکید را می رساند.
مگر: شاید که، امید که
روزگاری: مدت زمانی

معنی بیت ها:

1- اگر اصل و سرشت انسانی شایسته باشد تربیت در او مؤثر خواهد بود.
2- با صیقل دادن آهن فاسد شده را نمی توان جلا بخشید همانند جاهل که تربیت در او بی تاثیر است.
3- دریایِ هفت گانه: در قدیم اقوام مختلف هفت دریا بر روی زمین می شناختند.

«دولت پاینده ی هنر»

حکیمی پسران را پند همی داد که جانانِ پدر هنر آموزید که مُلک و دولتِ دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر به محل خطر است یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه ی زاینده است و دولتِ پاینده و اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است. هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.

1-سخت است پس از جاه، تحکم بردن                      
خو کرده به ناز ، جورِ مردم بردن
2-وقتی افتاد فتنه ای در شام                      
هر کس از گوشه ای فرا رفتند

3-روستا زادگانِ دانشمند                               
به وزیریِ پادشاه رفتند
 
4-پسران وزیر ناقص عقل                             
به گدایی به روستا رفتند

معنی ابیات شعر:

1- برای کسی که صاحب مقام بوده، فرمان بردن از دیگری سخت است. برای کسی که نازپرورده است، تحمل ستم دیگران دشوار است.

معنی کلمات:


خواجه: در اینجا منظور صاحب سیم و زرست.
به تفاریق: به تدریج، اندک اندک.
دولت: اقبال، نیکبختی
در نفس خود: به ذات خود، به تنهایی
صدر: بالای مجلس
لقمه چیند: گدایی کند.
شام: در گذشته به سوریه بزرگ می گفتند شامل لبنان، اردن، فلسطین و سوریه.
فرا رفتن: گریختن
پسران وزیر ناقص عقل: پسران کم عقل وزیر.

«تعلیم ملک زاده»

یکی از فُضَلا تعلیمِ مَلِک زاده ای همی کرد و ضربِ بی محابا زدی و زجرِ بی قیاس کردی. باری، پسر از بی طاقتی شکایت پیشِ پدر برد و جامه از تنِ دردمند برداشت. پدر را دل به هم برآمد؛ استاد را بخواند و گفت: پسرانِ آحادِ رعیّت را چندین جفا و توبیخ روا نمی داری که فرزند مرا؛ سبب چیست؟

گفت: سبب آن که سخن اندیشیده باید گفتن و حرکت پسندیده کردن همه خلق را عَلَی العُموم و پادشاهان را عَلَی الخصوص به موجب این که بر دست و زبان ایشان هر چه رفته شود، هر آینه به افواه بگویند و قول و فعلِ عَوام النّاس را چندان اعتباری نباشد.

1-اگر صد ناپسند آید ز درویش
رفیقانش یکی از صد ندانند

2- وگر یک بذله گوید پادشاهی
از اقلیمی به اقلیمی رسانند

پس واجب آمد معلمِ پادشاه زاده را در تهذیب اخلاقِ خداوند زادگان، اَنبَتَهُمُ الله نباتاٌ حسناٌ، اجتهاد ازان بیش کردن که در حقِ عوام.

3- هر که خُردیش ادب نکنند
در بزرگی فلاح از او برخاست

4- چوبِ تر را چنان که خواهی پیچ
نشود خشک؛ جز به آتش راست

مَلِک را حُسن تدبیرِ فقیه و تقریرِ جواب او موافق آمد، خِلعت و نعمت بخشید و پایه و منصب بلند گردانید.

معنی کلمات:

فُضَلا: دانشمندان
مَلِک زاده: پادشاه زاده
تعلیم همی کرد: تربیت می کرد
ضربِ: ضربه
بی محابا: بی ملاحظه
زدی: می زد
بی قیاس کردی: بی اندازه می کرد
پدر را دل به هم بر آمد: دل پدر گرفت و ناراحت شد.
بخواند: احضار کرد
آحاد رعیّت: افراد عامه مردم
روا نمی داری: جایز نمی دانی
اندیشیده: سنجیده
عَلَی العُموم: بطور عمومی
عَلَی الخصوص: بخصوص
به موجب آنکه: به این دلیل که
رفته شود: گفته شود
هر آینه: بی شک
اَفواه: دهان ها
عَوام النّاس: عامه مردم
تهذیب: پاکیزگی
خداوند زادگان: فرزندان پادشاه
اَنبَتَهُمُ الله نباتاٌ حسناٌ: خداوند آنان را به تربیتی نیکو پرورش دهد.
اجتهاد کردن: کوشش کردن
حُسن تدبیر: تدبیر درست
تقریر کردن: بیان کردن
خِلعت: هدیه پادشاه

معنی ابیات:

1- اگر انسان فقیر صد کار ناپسند انجام دهد برای دوستانش اهمیتی ندارد و حتی یکی از آن را در خاطر نمی سپارند.
2- ولی اگر پادشاه یک شوخی ساده هم بگوید از سرزمینی به سرزمین دیگر می رسد و همه با خبر می شوند.
3- اگر کسی را در کودکی ادب نکنند در دوره بزرگسالی قابل تربیت نیست و رستگار و موفق نخواهد شد.
4- چوب هنگامی که هنوز تر است با پیچیدن به هر شکلی در می آید ولی چوب خشک فقط مناسب سوختن است و همچون انسان بزرگسال قابل تغییر نیست.

«پارسازاده ی اِسراف پیشه و میراث عَمّان»

پارسا زاده ای را نعمتِ بی کران از تَرَکه ی عَمّان به دست افتاد. فسق و فجور آغاز کرد و مُبَذِری پیشه گرفت. فی الجمله، نماند از سایر معاصی مُنکَری که نکرد و مُسکِری که نخورد. باری به نصیحتش گفتم: ای فرزند، دخل آبِ روان است و خرج آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مُسلَم کسی راست که دخلِ معین دارد.

1- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن                       
که می گویند  ملاحان  سرودی

2- اگر باران به کوهستان نبارد                       
به سالی دجله گردد خشک رود

عقل و ادب پیش گیر و لَهو و لَعِب بگذار که چون نعمت سپری شود سختی بری و پشیمانی خوری. پسر از لذت نای و نوش، این سخن در گوش نیاورد و بر قولِ من اعتراض کرد و گفت: راحتِ عاجل به تشویشِ محنتِ آجل منغص کردن خلافِ رایِ خردمندان است.

3-خداوندانِ  کام  و    نیکبختی                       
چرا سختی خورند از بیمِ سختی؟

4-برو شادی کن، ای یار دل افروز                       
غم  فردا   نشاید  خوردن  امروز 

فَکیفَ مرا که در صدرِ مُرُوَت نشسته ام و عَقدِ فُتوَت بسته و ذکر اِنعام در افواهِ عوام افتاده.

5-هرکه عَلَم شد به سخا و کرم                       
بند   نشاید   که   نهد   بر  دِرَم

6-نام نکویی چو برون شد به کوی                      
در   نتوانی  که   ببندی  به    روی

دیدم که نصیحت نمی پذیرد و دَمِ گرمِ من در آهنِ سردِ وی اثر نمی کند، ترکِ مُناصِحت کردم و روی از مُصاحبت بگردانیم و قولِ حکما را کار بستم که گفته اند: بَلِغ ما عَلَیکَ فَاِن لَم یَقبَلوا ما عَلَیکَ.

7-گرچه دانی که نشنوند بگوی                      
هر چه دانی ز نیک خواهی و پند

8-زود باشد که خیره   سر   بینی                      
به  دو   پای   اوفتاده   اندر  بند

9-دست بر دست می زند که دریغ!                      
نشنیدم       حدیثِ      دانشمند  

تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبتِ حالش، به صورت بدیدم که پاره پاره به هم می دوخت و لقمه لقمه می اندوخت. دلم از ضعفِ حالش به هم برآمد و مُروَت ندیدم در چنان حالی ریشِ درونش را به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن، پس با دل خود گفتم:

حریف سِفله در پایان مستی                       
نیندیشد ز روز تنگدستی

درخت اندر بهاران بر فشاند                       
زمستان لاجَرَم بی برگ ماند

معنی ابیات:

4- ای یار که مایه شادی دل هستی غم فردایی که نیامده را امروز مخور.
5- هر کس به کرم و بخشش مشهور شد، شایسته نیست سر کیسه پول خود را ببندد و خرج نکند.
6- وقتی در محله به نیکوکاری مشهور شدی، در خانه ات را نمی توانی بر روی مردم ببندی.
8-به زودی زمانی می رسد که خیره سر را می بینی که در بند گرفتار شده است.

معنی کلمات:

پارسازاده: فرزند مرد پرهیزگار
بی کران: بی حد و اندازه.
تَرَکه ی عَمان: میراث عموها
فسق: نافرمانی، بی راهه رفتن.
فجور: گناه
مبذری: ولخرجی، اسراف.
فی الجمله: خلاصه آنکه.
سایر معاصی: همه ی گناهان.
منکَر: کار زشت.
مُسکِر: مستی آور.
دَخل: درآمد.
آسیای گردان: آسیای در حال کار.
مُسَلَم کسی راست: از برای کسی مقرر و ثابت است.
خرج آهسته تر کن: کمتر خرج کن. با احتیاط خرج کن.
مَلاح: کشتیبان.
لهو و لَعِب: کارهای بیهوده، بازی و سرگرمی.
نای: نی.
نوش: نوشیدن باده.
عاجل: کنونی.
آجل: آینده، مهلت دار
خداوندان کام: کسانی که به مراد خود رسیده اند.
فَکَیفَ: پس چگونه است.
صدر مروت: نهایت جوانمردی.
عَقدِ فُتوَت: پیمان جوانمردی.
اِنعام: احسان، بخشش.
اَفواهِ عوام: در دهان همه ی مردم.
دَمِ گرمِ من در آهنِ سردِ وی اثر نمی کند: نفس گرم من در دل چون آهن سخت وی اثر نمی کند.
مُناصحت: پند و نصیحت دادن.
مُصاحبت: همنشینی.
بَلِغ ما عَلَیکَ فَاِن لَم یَقبَلوا ما عَلَیکَ: ابلاغ کن آنچ را که بر عهده توست و اگر نپذیرفتند بر تو ایرادی نیست. دست بر دست می زند که دریغ: دست بر دست می ساید و افسوس می خورد.
نکبت: رنج و سختی
به صورت بدیدم: در ظاهر احوالش مشاهده کردم.
پاره پاره به هم می دوخت و لقمه لقمه می اندوخت: وصله بر وصله بر لباسش می دوخت و تکه تکه نان گدایی می کرد.
دلم… به هم بر آمد: متاثر شدم.
مروّت: جوانمردی.
ریش درون: زخم درون.
حریف سفله: هم پیاله ی پست
برفشاند: میوه می پراکند.
لاجرم: به ناچار.
بی برگ: بی توشه، بی نوا.

دریافت فایل کامل باب هفتم گلستان سعدی

شما می توانید برای مطالعه حکایت های بیشتر از این باب پس از پرداخت مبلغ به صورت کارت به کارت و پُر کردن فرم زیر فایل مورد نظر را از طریق ایمیل دریافت کنید.

عزیزان خارج از کشور برای دریافت فایل های کامل انتهای مطلب را ببینید.

کد مقاله 71: شامل حکایت های

  • تربیت یکسان و طبایع مختلف
  • روزی و روزی دِه
  • هنر و نسب
  • کژدم
  • درویش و آرزوی داشتنِ پسر
  • نشان بلوغ
  • نزاع در میان پیادگانِ حجّاج

کد مقاله 72: شامل حکایت های

  • هندوی نفط انداز
  • درمان چشم درد از بیطار خواستن
  • دو بیت شعر بر صندوق گور
  • خواجه و بنده
  • جوانِ بدرقه
  • مناظره توانگرزاده و درویش بچه
  • دشمنی نفس

کد مقاله 73 و 74: جدال سعدی با مدعی

قیمت مقاله: 10 هزار تومان

شماره کارت: 6280231425253613 به نام لاله مهری یاری، بانک مسکن

دریافت فایل کامل برای عزیزان خارج از کشور

عزیزان خارج از کشور می توانید فایل های کامل را پس از پرداخت از طریق PayPal و پر کردن فرم زیر بصورت ایمیل دریافت کنید.

باب هفتم را به چهار بخش تقسیم کرده ایم:

Part 1- Article Number: 71

Part 2- Article Number: 72

Part 3- Article Number: 73

Part 4- Article Number: 74

Price Per Article: 2.50 USD

Email: nmehryari@icloud.com

در صورت داشتن هرگونه سئوال می توانید به آدرس: support@poopaktravel.com ایمیل ارسال کنید.

گلستان سعدی با معنی

باز نشر مطالب سایت پوپک تراول تنها با ذکر نام سایت و آدرس /https://poopaktravel.com مجاز می باشد.


منبع: کتاب گلستان سعدی به توضیح استاد غلامحسین یوسفی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *