منوی دسته بندی

باب سوم گلستان سعدی: در فضیلت قناعت، به زبان ساده و با معنی

باب سوم گلستان سعدی دارای حکایت های زیبایی در فضیلت قناعت است که ما به زبان ساده آنها را بازگو کردیم و معنی کلمات دشوار را نیز همراه کرده ایم.

کتاب گلستان سعدی دارای نثری آهنگین و آمیخته به نظم است. شیخ اجل با زبانی ساده و بیانی شیوا آن را به رشته تحریر در آورده که شامل هشت باب است. باب ها عبارتند از:

«سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فواید خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تاثیر تربیت» و باب هشتم «آداب صحبت».

«خواهنده مغربی در صف بزّازان حلب»

خواهنده مغربی در صف بزّازان حلب می گفت: ای خداوندان نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، رسم سؤال از جهان برخاستی.

1- ای قـنـاعـت، تـوانـگـرم گردان                   
کـه ورای تـو هـیــچ نـعـمـت نـیـسـت

2- کُنجِ صبر اختیار لقمان است                   
هرکه را صبر نیست، حکمت نیست

معنی شعر:

1- شیوه قناعت را برگزیدن، موجب توانگری است، و برترین نعمت است.
2- لقمان هم با تحمل صبر و شکیبایی و قناعت به حکمت و دانش دست یافت.

معنی کلمات:

مغربی: منسوب به مغرب: ناحیه شمال غربی آفریقا شامل کشورهای مراکش، الجزائر و تونس.
صف بزازان: راسته پارچه فروشان.
حلب: شهری در شام (سوریه).
خداوندان نعمت: مال داران، ثروتمندان.
بودی: می بود.
رسم سؤال…: رسم گدایی در جهان از میان می رفت.
ورای تو: برتر از تو.
اختیار لقمان: برگزیده ی لقمان.

مطلب خواندنی: جدال سعدی با مدعی

«دو امیرزاده در مصر»

دو امیرزاده در مصر بودند : یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت. عاقبه الامر این یکی علّامه ی عصر گشت و آن دگر عزیز مصر شد. باری توانگر به چشمِ حقارت در درویشِ فقیه نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و این همچنان در مسکنت بمانده است. گفت: ای برادر، شکرِ نعمتِ باری، عَزَّ اسمُهُ، مرا بیش می باید کرد که میراثِ پیامبران یافتم یعنی علم، و تو میراثِ فرعون و هامان یعنی مُلکِ مصر.

1- من آن مورم که در پایم بمالم

نه زنبورم که از دستم بنالند

2- کجا خود شکرِ این نعمت گزارم

که زورِ مردم آزاری ندارم؟

معنی کلمه ها:

امیر زاده: شاهزاده
عاقبه الامر: سرانجام کار
علّامه: بسیار دان
عزیز مصر: لقب فرمانروا یا وزیر در مصر
باری: یک بار
به چشمِ حقارت: با چشم تحقیر و خوار شمردن
فقیه: در اینجا فقیر و بی چیز
مسکنت: تهی دستی، بی چیزی
باری: آفرننده، خالق جهان
عَزَّ اسمُهُ: گرامی است نام او
میراثِ پیامبران: اشاره است به حدیث: العُلَماءُ وَرَثَه الانبیاء عالمان وارثانِ پیامبرانند.
فرعون و هامان: فرعون فرمانروای مصر که ادعای خدایی داشت و هامان وزیر فرعون بود.
مُلک: فرمانوایی، پادشاهی

معنی بیت ها:


بیت 1- من چون مورچه بی آزاری هستم که مرا زیر پا له می کنند. نه زنبوری که نیش می زند و از دستش ناله می کنند.
بیت2- من چگونه می توانم شکر این نعمت را به جای آورم که قدرت آزار رساندن به مردم را ندارم.

درویشی را شنیدم که در آتش فاقه می سوخت و خرقه بر خرقه می دوخت و تسکینِ خاطرِ خود به این بیت می کرد:

1- به نان خشک قناعت کنیم و جامه ی دلق

که بارِ محنتِ خود بِه که بارِ منّتِ خلق

کس گفتش: چه نشینی که فلان در این شهر طبعی کریم دارد و کَرَمی عمیم، میان به خدمت آزادگان بسته است و بر دل ها نشسته. اگر بر صورتِ حالِ تو چنان که هست مطلّع گردد پاسِ خاطرِ عزیزان منّت دارد و غنیمت شمارد. گفت: خاموش که به گرسنگی مُردن بِه که حاجت به کس بردن.

2- هم رُقعه دوختن به و الزامِ کُنجِ صبر

کز بهرِ جامه رُقعه بر خواجگان نِبِشت

*****

3- حقّا که با عقوبتِ دوزخ برابرست

رفتن به پایمردیِ همسایه در بهشت

معنی کلمه ها:

در آتشِ فاقه می سوخت: در آتش فقر و بی چیزی می سوخت
خرقه بر خرقه می دوخت: بر جامه ی کهنه ی خود وصله بر وصله می زد.
تسکینِ خاطر: آرامش خاطر
فلان: فلان شخص
طبعی کریم: طبیعتی بخشنده
کَرَمی عمیم: بخشش او شامل همه است.
میان به خدمت آزادگان بسته است: آماده ی خدمت گذاری به افراد آزاده است.
و بر درِ دل ها نشسته: آماده ی خدمت گذاری و شاد کردن دل مردم است.
بر صورتِ حالِ تو…: اگر از اوضاع و اجوال تو آگاه گردد.
پاسِ خاطرِ عزیزان منّت دارد: رضایت خاطر عزیزان را مراعات می کند.
غنیمت شمارد: انجام کار نیک را مغتنم می شمارد.
خاموش که به گرسنگی مُردن بِه که حاجت به کس بردن: خاموش باش که از گرسنگی مردن بهتر است از اینکه دست نیاز به سوی کسی دراز کنی.

معنی بیت ها:

بیت1- بهتر است به نان خشک و جامه ی کهنه قانع باشیم. تحمل این سختی بهتر است تا اینکه منّت دیگران را بکشیم.
بیت2- وصله بر جامه دوختن و همواره صبر کردن، بهتراست از اینکه در طلب جامه به بزرگان نامه بنویسی.
بیت 3- براستی که تحمل کردن مجازات جهنّم، بهتر است از یاری خواستن از دیگران برای رفتن به بهشت.

«طبیب حاذق در خدمت مصطفی (ص)»

یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق به خدمت مصطفی صلی الله علیه و سلم، فرستاد. سالی در دیار عرب بود، کسی تجربتی پیش وی نبرد و معالجتی از وی نخواست. پیش پیامبر علیه السلام، رفت و شکایت کرد که مرا برای معالجت اصحاب فرستاده اند و کسی در این مدت التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معین است به جای آورد.

خواجه علیه السلام، فرمود: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقی باشد که دست از طعام بدارند. حکیم گفت: موجب تندرستی این است. زمین خدمت ببوسید و برفت.

1-سخن آنگه حکیم کند آغاز                      
یا سر انگشت سوی لقمه دراز

2-که ز ناگـفتنش خلـل زایـد                      
یا ز نـاخــوردنــش بــه جــان آیــد

3-لاجرم حکمتش بود گفـتار                     
خـوردنــش تــنــدرسـتــی آرد بــار  

معنی شعر:

1- مرد دانا و فرزانه وقتی به سخن گفتن می پردازد و یا دست سوی غذا دراز می کند.
2- که از نگفتن آن سخن تباهی به بار آید یا از نخوردن غذا بی تاب شود.
3- در چنین احوالی ناگزیر گفتارش عین دانش و دانایی و غذا خوردنش مایه تندرستی خواهد بود.

معنی کلمات:

ملوک عجم: پادشاهان ایران، عجم در عربی یعنی غیر عرب، بخصوص ایرانی
حاذق: ماهر، استاد در کار
مصطفی: برگزیده، از القاب پیامبر اسلام
صلی الله علیه و سلم: درود و تهیت خدا بر او باد.
تجربت: آزمایش، مقصود آن که کسی به عنوان آزمایش به نزد او نرفت.
علیه السلام: بر او درود باد.
اصحاب: یاران
التفاتی نکرد: توجه نکرد.
معین است: تعیین و مقرر شده است.
خواجه: مقصود پیامبر اکرم
طایفه: گروه
طریقت: راه، روش
دست از طعام بدارند: از خوردن غذا دست بکشند.
حکیم: دانا، فرزانه، در اینجا پزشک.
زمین خدمت ببوسید: زمین را به رسم خدمتگزاری بوسید.

مقاله خواندنی: سفر از دیدگاه سعدی

«پرسش اردشیر بابکان از حکیم عرب»

در سیرت اردشیر بابکان آمده است که حکیمی عرب را پرسید که روزی چه مایه طعام مصلحت است خوردن؟ گفت: صد دِرَم سَنگ کفایت کند. گفت: این قدر چه قوّت دهد؟ گفت: هذالمِقدارُ یَحمِلکَ وَ مازادَ علی ذالِکَ فَاَنتَ حامِلهُ. یعنی این قَدر تو را بر پای همی دارد و هر چه بر این زیادت کنی تو حمّالِ آنی.

1- خوردن برای زیستن و ذکر کردن است

تو معتقد که زیستن بهرِ خوردن است

معنی کلمات:

سیرت: روش، رفتار
اردشیر بابکان: اردشیر پسر بابک، نخستین پادشاه ساسانی و پایه گذار آن سلسله از (224-241) فروانروایی کرد.
حکیم: در اینجا پزشک
چه مایه طعام مصلحت است خوردن؟ خوردن چه مقدار غذا مصلحت است؟
صد دِرَم سَنگ کفایت کند: به اندازه وزن صد درم. درم یا دِرهَم واحد پول نقره بوده و وزن و بهایش در دوره های مختلف فرق کرده است.
ذکر کردن: خدا را یاد کردن

دریافت فایل کامل باب سوم گلستان سعدی

شما می توانید برای مطالعه حکایت های بیشتر از این باب پس از پرداخت مبلغ به صورت کارت به کارت و پُر کردن فرم زیر فایل مورد نظر را از طریق ایمیل دریافت کنید.

عزیزان خارج از کشور برای دریافت مقالات انتهای این مطلب را ببینید.

کد مقاله 31: حکایت های 7، 8، 9، 10، 11، 13، 14، 15

کد مقاله 32: حکایت های 16، 18، 19، 20، 22، 23، 24، 25، 26، 27

قیمت هر مقاله: 10 هزار تومان

شماره کارت: 6280231425253613 به نام لاله مهری یاری، بانک مسکن

دریافت فایل کامل برای عزیزان خارج از کشور

عزیزان خارج از کشور می توانید فایل های کامل را پس از پرداخت از طریق PayPal و پر کردن فرم زیر بصورت ایمیل دریافت کنید.

این حکایت را به دو بخش تقسیم کردیم:

Part 1- Article Number: 31

Part 2- Article Number: 32

Price Per Article: 2.50 USD

Email: nmehryari@icloud.com

در صورت داشتن هرگونه سئوال می توانید به آدرس: support@poopaktravel.com ایمیل ارسال کنید.

گلستان سعدی فضیلت قناعت
گلستان سعدی فضیلت قناعت

باز نشر مطالب سایت پوپک تراول تنها با ذکر نام سایت /https://poopaktravel.com مجاز می باشد.


نویسنده مقاله: باب سوم گلستان سعدی

خانم هما آقاجعفری، کارشناس ارشد ادبیات فارسی

منبع: باب سوم گلستان سعدی

کتاب گلستان سعدی به توضیح استاد غلامحسین یوسفی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *