منوی دسته بندی

خواستگاری پدر مجنون از لیلی همراه با معنی

خواستگاری پدر مجنون از لیلی چهارمین بخش از داستان طولانی و منظوم «لیلی و مجنون» است که «حکیم نظامی» به زیبایی به شعر درآورده است. البته مورخان معتقدند نظامی هنگامی که چهارمین پادشاه شروانشاه از وی می خواهد منظومه لیلی و مجنون که داستانی عربی است را همانند خسرو و شیرین بسراید، دچار تردید می شود. زیرا وصف ریگزارهای سوزان عرب که گیاهش خار و جنبدنگانش ژوژ و سوسمار برای شاعر لطیف اندیش و صحنه آرایی چون نظامی بسیار دشوار می نمود.

بخوانید: شروع داستان لیلی و مجنون همراه با معنی

اما سرانجام حکیم پرمایه تصمیم گرفت اثر جاودان خود «لیلی و مجنون» را به زیباترین شکل به نظم درآورد. با ما همراه شوید تا این داستان زیبا را بشنوید:

بخوانید: عاشق شدن لیلی بر مجنون

خواستگاری پدر مجنون از لیلی

چون راه دیار دوست بستند

بر جوی، بریده پل شکستند

هنگامی که مردمان سد راه دیدار دو دلداده (لیلی و مجنون) شدند و راه ارتباط آن دو که تنها نگاه کردن از دور بود (پل شکسته همان نگاه از راه دور منظور است) را از آنها گرفتند

مجنون ز مشقت جدایی

کردی همه شب غزلسرایی

مجنون از درد جدایی، شب خواب به چشمانش نمی رفت و تا صبح سرودهای عاشقانه می گفت.

هر دم ز دیار خویش پویان

بر نجد شدی سرود گویان

هر لحظه از سرزمین خویش دوان دوان به فلات نجد (فلاتی در شمال جزیره العرب) می رفت در حالی که شعر عاشقانه می خواند.

شنگی دو سه از پس اوفتاده

چون او همه عور و سر گشاده

دو سه نفر انسان شوخ و عیار در پی او می رفتند که همگی چون او لخت و بی جامه و بی کلاه بودند.

سودا زده ی زمانه گشته
در رسوایی فسانه گشته

مجنون عاشق مالیخولیایی و دیوانه شده بود و رسوایی او مشهور جمع شد.

خویشان همه در شکایت او
غمگین پدر از حکایت او

قوم و خویش او شاکی بودند و پدرش ناراحت و غمگین بود.

مطلب خواندنی: نصیحت نظامی به پسرش

پندش دادند، پند نشنید
گفتند فسانه چند، نشنید

پند ار چه هزار سودمند است
چون عشق آمد چه جای پند است

پرسید ز محرمان خانه
گفتند یکایک این فسانه

کو دل به فلان عروس داده است
کز پرده چنین برون فتاده است

چون قصه شنید رای آن کرد
کز چهره ی گل فشاند آن گرد

وان زینت قوم را به صد زین
خواهد ز برای قره العین

پیران قبیله نیز یکسر
بستند بر آن مراد محضر

یک رویه شد آن گروه را رای
کآهنگ سفر کنند از آن جای

از راه نکاح گر توانند
آن شیفته را به مه رسانند

چون سید عامری چنان دید
از گریه گذشت و باز خندید

با انجمن بزرگ برخاست
کرد از همه روی برگ ره راست

آراسته با چنان گروهی
می رفت به بهترین شکوهی

چون اهل قبیله ی دلارام
آگاه شدند خاص تا عام

رفتند برون به میزبانی
از راه وفا و مهربانی

در منزل مهر پی فشردند
وان نزل که بود پیش بردند

غزل هفتم حافظ معنی

مطلب خواندنی: بهترین حکایات گلستان سعدی با معنی

با سید عامری به یکبار
گفتند: «چه حاجت است پیش آر

مقصود بگو که پاس داریم
در دادن آن سپاس داریم»

گفتا که مرادم آشنایی است
وان هم زپی دو روشنایی است

وانگه پدر عروس را گفت
ک: «آراسته باد جفت با جفت

خواهم به طریق مهر و پیوند
فرزند تو را ز بهر فرزند

کین تشنه جگر که ریگ زاده است
بر چشمه ی تو نظر نهاده است

معروفترین این زمانه
دانی که منم در این میانه

هم حشمت و هم خزینه دارم
هم آلت مهر و کینه دارم

من در خَرَم و تو در فروشی
بفروش متاع اگر بهوشی

چندان که بها کنی پدیدار
هستم به زیادتی خریدار

هر نقد که آن بود بهایی
بفروش چو آمدش روایی

چون گفته شد این حدیث فرخ
دادش پدر عروس پاسخ

ک: «این گفته نه بر قرار خویش است
می گوتو، فلک به کار خویش است

گرچه سخن آبدار بینم
برآتش تیز کی نشینم

مطلب خواندنی: زیباترین غزلیات حافظ با معنی

گر دوستیی در این شمار است
دشمن کامیش صدهزار است

فرزند تو گرچه هست پدرام
فرخ نبود چو هست خودکام

دیوانگیی همی نماید
دیوانه حریف ما نشاید

اول به دعا عنایتی کن
وانگه ز وفا حکایتی کن

تا او نشود درست گوهر
این قصه نگفتنی است دیگر

دانی که عرب چه عیب جویند
این کار کنم مرا چه گویند؟

با من بکن این سخن فراموش
ختم است بر این» و گشت خاموش

چون عامریان سخن شنیدند
جز باز شدن دری ندیدند

نومید شده ز پیش رفتند
آزرده به جای خویش رفتند

هریک چو غریب غم رسیده
از راهزنان ستم رسیده

مشغول بدانکه گنج بازند
وان شیفته را علاج سازند

وانگه به نصیحتش نشاندند
بر آتش، خار می فشاندند

ک: «اینجا به از آن عروس دلبر
هستند بُتان روح پرور

یاقوت لبان در بناگوش
هم غالیه پاش و هم قصب پوش

در پیش صد آشنا که هستی
بیگانه چرا همی پرستی؟

بگذار کز این خجسته نامان
خواهیم تو را بتی خرامان

یاری که دل تو را نوازد
چون شکر و شیر با تو سازد»

باز نشر مطالب سایت پوپک تراول تنها با ذکر نام سایت و آدرس /https://poopaktravel.com مجاز می باشد.

منبع مقاله خواستگاری پدر مجنون از لیلی:

کتاب لیلی و مجنون، به کوشش عبدالمحمد آیتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *